تنهاترینم وقتی نیستی

تقدیم به مهربان همسرم سعید

تنهاترینم وقتی نیستی

تقدیم به مهربان همسرم سعید

من و خدا . . .

گفتم خدایا از همه دلگیرم ، گفت حتی از مـن؟؟؟

گفتم خدایا دلم را ربودند ، گفت پیــش از مـن؟؟؟

گفتم خدایا چقـــدر دوری ، گفت تــــو یا مــن؟؟؟

گفتم خدایا تنـــهـاتــرینم ، گفت پــــــس مــــن؟؟؟

گفتم خدایا کمک خواستم ، گفت غیــر از مـن؟؟؟

گفتم خدایا دوستت دارم ، گفت بیــش از مــن؟؟؟

گفتم خدایا اینقدر نگو من ، گفت من توام تو من... 

 

 

تا همیشه دوستت دارم

روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی
با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی
همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل
ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ،ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست
ای جان من ،مهربانی و محبتهایت،وفاداری و عشق این روزهایت،امیدی است برای خوشبختی فردایت
میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،مثل یک گل به پاکی چشمهایت،به وسعت دنیای بی همتایت
هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی،امواجی از یاد تو را میخواهم در دریای خاطره های به یادماندنی
همنفسمی، ای که با تو یک نفس عاشقم
همزبانمی، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم
حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت، که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواند
چه با شوق میخوانم چشمانت را و چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم را
گفتی دستهایم گرم است، گفتم عزیزم این چشمهای تو است که مرا به آتش کشیده است
همه ی دنیا فریاد عشق ما را شنیده است،هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است،
چقدر قلبت زیباست…
چه بی انتهاست قصر عشق تو و من چه خوشبختم از اینکه اینجا هستم ، در کنار تو
تویی که برایم از همه چیز بالاتری و از همه کس عزیزتر
میخوانمت تا دلم آرام بماند
 

 

 

 

از آدم ها دلگیرم. . .

از آدم ها دلگیرم که خوب های خودشان را از بد تو ، مو شکافی میکنند و بدهایشان را در جیب های لباس هایی که دیگر از پوشیدنش خجالت میکشند ، پنهان میکنند

 از اینکه ژست یک کشیش را میگیرند، وقتی هوای اعتراف داری و درد هایت را که میشنوند  خیالشان راحت میشود هنوز میتوانند کمی خودشان را از تو  کشیش تر ببینند

از آدم ها دلگیرم وقتی تمام دنیایشان اثبات کردن است! همین که گیرت بیاورند تمام آنچه را که نمی توانند به خورد خودشان دهند به تو اثبات می کنند به کسی غیر از خود ، برتری هایشان را آویزان کنند تا از دور به کلکسیون افتخاراتشان نگاه کنند و هر بار که ایمانشان را از دست دهند ، آنقدر امین حسابت میکنند که تو را گواه میگیرند ایمانشان که پروار شد؛ با طعنه میگویند این اعتماد به نفس را که از سر راه نیاورده ام

از آدم ها عجیب دلگیرم از اینکه صفت هایشان را در ذهنشان آماده کرده اند و منتظر مانده اند تا تکان بخوری و ببینند به کدام صفت مینشینی و تو را هی توصیف کنند ... هی توصیف کنند ... هی توصیف کنند.... خنده ات بگیرد که چقدر شبیه‌شان نیستی دردشان بیاید و انتقامش را از تو بگیرند ! تا دیگر به آنها این حس را ندهی که کسی وجود دارد که شبیه‌شان نیست

از آدم ها دلگیرم که گرم میبوسند و دعوت میکنند سرد دست میدهند و به چمدانت نگاه میکنند دلت .... دلت که از تمام دنیا گرفته باشد.تنها به درد بازگشت به زادگاهت میخوری دلم گرفته است ... همین را هم میخوانند و باز خودشان را آن مسافر آخر قصه حساب میکنند...

یاد قلبت باشد . . .

یاد قلبت باشد؛ یک نفر هست که این جا * بین آدم هایی، که همه سرد و غریبند با تو* تک و تنها، به تو می اندیشد* و کمی،* دلش از دوری تو دلگیر است....

مهربانم، ای خوب!* یاد قلبت باشد؛ یک نفر هست که چشمش ،* به رهت دوخته بر در مانده * و شب و روز دعایش اینست؛*

"زیر این سقف بلند، هر کجایی هستی، به سلامت باشی* و دلت همواره، محو شادی و تبسم باشد... "

مهربانم، ای خوب! یاد قلبت باشد؛* یک نفر هست که دنیایش را،* همه هستی و رؤیایش را، به شکوفایی احساس تو، پیوند زده* و دلش می خواهد، لحظه ها را با تو، به خدا بسپارد.... مهربانم، ای خوب!* یک نفر هست که با تو * تک و تنها، با تو* پر اندیشه و شعر است و شعور!* پر احساس و خیال است و سرور!*

مهربانم، ای یار، یاد قلبت باشد؛ * یک نفر هست که با تو، به خداوند جهان نزدیک است* و به یادت، هر صبح، گونه سبز اقاقی ها را* از ته قلب و دلش می بوسد* و دعا می کند این بار که تو* با دلی سبز و پر از آرامش، راهی خانه خورشید شوی* و پر از عاطفه و عشق و امید* به شب معجزه و آبی فردا برسی … 

 

لبریزم از تو

روزها از پی هم بی وقفه می گذرند و من آنقدر غرق در اندیشه های رویایی خودم هستم که فرصت نمی کنم گاهی از تو بنویسم ؛

فکرم اما همیشه مشغول توست ، همیشه به یادت هستم ، گرچه مدتیست خاموشم ، گرچه مدتیست آرامم ، گرچه مدتیست صدایی از من شنیده نشده .

همچنان قلبم در انحصار توست ، همچنان تو تنها مالک دنیای منی ، همچنان تو یگانه عشق منی که تمام احساسم را وقف تو کرده ام .

دیگر چه می خواهم به جز تو ؟ بالاتر از تو و بیشتر از تو دنبال چه باید باشم ؟ تو تمام ِ منی ، همه ی دنیا و دارایی ام ...

نمی دانم چرا حس می کنم این روزها خیلی تکراری شده ام ، کارهای تکراری می کنم ، حرف های تکراری می زنم ، راههای رفته را دوباره می روم ، عکس های تکراری می گیرم ، جمله های تکراری می نویسم ... همه چیزم این روزها تکراری شده ، حس می کنم گاهی حتی عشقم به تو تکراری شده ، احساسم مدتیست نو نشده ، به روز نشده ، کهنه و قدیمی مانده است !

می خواهم به روز کنم همه ی حرف های دلم را و بعد با شکلی نو برای تو بنویسم ، با خطی تازه رنگی نو حسی جدید . حسی عمیقتر و عاشقانه تر از پیش ...

می خواهم عاشق تو شوم ، می خواهم دوباره بجویمت ، دوباره بیابمت ، دوباره دل به تو بسپارم ... گاهی دوست دارم وقایعی که دلم را به وجد می آورد ، دوباره از نو تکرار کنم ، مثل واقعه ی دل سپردن به تو در یک روز پاییزی ! مثل حادثه ی دلدادنم به تو ... که هر چقدر پیرتر می شود ، داغ تر ، پخته تر می شود ؛ عمیق تر در جانم می نشیند .

در میان تجربه هایم حسی هست که فقط وقتی تو را می بینم به سراغ دلم می آید ، این حس آبی را خیلی دوست دارم ... همیشه به دیدارم بیا ، همیشه دعوتم کن به ضیافت ِ آبی ِ تماشایت ، تا همیشه لبریز باشم از حس قشنگ با تو بودن .

تکراری ترین جمله ی عاشقانه ی دنیا دوستت دارم است و من ، دوست دارم هزار بار در هر ثانیه برای تو تکرارش کنم :

دوستت دارم محبوبم