تنهاترینم وقتی نیستی

تقدیم به مهربان همسرم سعید

تنهاترینم وقتی نیستی

تقدیم به مهربان همسرم سعید

خدایا کمکش کن ...

از لا به لای تنهایی و از بین هزاران چشم برایت می نویسم که بیشتر از همیشه دلتنگ توام  

امروز می نویسم تا فردا تو بخوانی و به یادم باشی و بدانی که با تمام دلتنگی به یادت بودم و برایت قصه ی تنهاییم را گفتم 

تنها دلیل زندگیم و تنها امید فرداهای من : 

به تو ایمان دارم و به خاطر تو همه رنج دوری رو تحمل میکنم،همه روزایی که دوست دارم کنارم باشی و نیستی رو تحمل میکنم و برایت آرزوی موفقیت میکنم 

آرزو میکنم هر جایی که هستی خدا تنها دوستت باشه و از خدا میخوام که بهت آرامش بده و تا وقتی از هم دوریم هیچ وقت به من فکر نکنی و دلتنگم نشی . 

دوست دارم تنها عشق من

دوست دارم

غروب که میشه دلم بیشتر میگیره،دلم می خواد از همه ی لحظه های بی تو بودن فرار کنم،

چشم از در بر نمی دارم ،منتظر اومدنت می مونم اما هر شب نا امید تر از شب های قبل یه صدای خسته میگه امشب هم نمیای،میگه یه شب دیگه رو هم باید بدون تو سحر کنم، نفرین به این شبها که رنج نبودن تورو به رخم میکشن،من اینجا غریب تر از توام ... 

توی تمام این شبها که دلم بهونه ی نگاهتو،صدای نازتو قلب مهربونتو میگیره براش قصه ی روزای خوب با تو بودن رو میگم به خیال خودم آروم میشه اما بیشتر بهونه میگیره دیگه ازش خسته شدم از این همه بهونه بیا گلم ،بیا گلم دلم بی تو میمیره 

 دعا می کنم زودتر امتحانات تموم شه و بیای پیشم مهربون همسرم 

دوست دارم بیشتر از همه گلهای دنیا

حسرت

یک روز دیگه و یک دلتنگی دیگه 

یک دنیا حرف نگفته و یک دل پر غم 

اینا تنها چیزایی که با دوریت واسم گذاشتی 

امروز دنیا رو از پنجره ای غبار گرفته می بینم 

از پشت یک تنهایی غمگین به دنیا نگاه می کنم 

انگار اینجا هیچ کس از جنس ما نیست 

این چنین که هستم ......که هستی 

امروز بدون تو سخت ترین لحظات زندگیمو پشت سر می ذارم 

یادمه برای این روزا ثانیه شماری میکردیم  

برای با هم بودن 

با حسرت به تمام آدمایی که آرومن نگاه میکنم 

انگار سهم من از زندگی فقط حسرت  

فقط حسرت ... 

 

به نام تنهای یکتا

توی تنهاترین تنهاییم تنها یاد تو مرا آرام نگه می دارد،با تمام تنهایی دوستت دارم بزرگترین بهانه زندگی من و قشنگ ترین حس وجود من،در این روزهای بی تو بودن و در این روزهای تنها بودن فقط به تو فکر می کنم، به سقف آبی و دیوارهای سبز زندگیمان،به پنجره های چوبی و ساده دلمان به اندازه ی تمام بی تو بودن دلم تنگه با تو بودنه..... 

چشمانم خیره به در و دستانم به سوی آسمان،برای آمدنت با تمام وجود و با هرچه عشق و عشق دعا می کنم ....... 

یعنی می آید روزی که غم های دلم با حضور تو التیام بخشد؟روزی که بودنت در کنار من همیشگی باشد؟می آید روزی که هر روز صبح صدای تو طنین آرام وجود من شود؟ 

هرروز بیشتر از روزهای قبل دلتنگ چشمان نجیبت می شوم،دلتنگ پلی که مرا به سوی تو سوق دهد،دلتنگ تر از قبل...  

دوستت دارم بیا...